۲۱ روز از ماه رمضان امسال گذشت. در این روزها، بعضی ها روزه می گیرند و بعضی نه؛ اعتقادی به روزه گرفتن ندارند. مطلبی که الان می خواهم مطرح کنم، در دفاع یا نقد هیچ کدام از این دو نیست. بلکه مقصود تقسیم بندی روزه داران – بر مبنای نگاه من – است.
احتمالا شما هم دقت کردهاید، در قشری که روزه را بر خود واجب میدانند و روزه میگیرند، دو دسته متفاوت داریم:
گروه اول؛ صبح کار را شروع می کنند، گاها مسافت های طولانی را طی می کنند تا به محل کارشان برسند و سراسر صبح مشغولند. ظهر – اگر وقت داشته باشند – چرتی میزنند و بعدازظهر دوباره کارها را از سر می گیرند. شاید حتی کارشان تا دقایقی بعد از اذان مغرب هم ادامه داشته باشد.
گروه دوم اما کاملا متفاوتاند. آنها احتمالا تا ظهر خواباند! بعد از بیدار شدن هم کار چندان مفیدی انجام نمیدهند و کارهای روزمره، بخش زیادی از ساعات کاری این گروه را تشکیل میدهد. حین کار، مدام از کمبود انرژی اوقاتشان تلخ و آهشان به آسمان بلند است. شاید حتی بعدازظهر هم چند ساعتی بخوابند تا وقت افطار برسد.
شاید الان این نکته در ذهنتان است که گروه اول و دوم شرایط جسمانی متفاوتی دارند. شاید هم اینطور باشد. اما مصداق هایی در ذهن من هست و با توجه به آنها، فکر می کنم تفاوت از جایی دیگر ناشی شده است. راز تفاوت در نحوه عملکرد و میزان بهرهوری، انگیزه، شور و هیجان ، عشق به کار و در یک کلام «هدفمندی» گروه اول است. اینها همان افرادی هستند که وقتی ماه رمضان هم نیست کاملا پرانرژی و سرحال اند!
بله؛ در اینکه «خوردن» یک نیاز برای بدن است شکی نیست. چیزی شبیه به نیاز به خواب. اما بدن ما قدرت سازگاری را با شرایط مختلف دارد. همچنان که تجربه می گوید، افرادی هستند که در شبانه روز ۶ ساعت – یا کمتر – میخوابند یا با چند بادام، روزها زنده میمانند و هیچ مشکلی هم ندارند. پس حس میکنم گرسنگی، «نکتهی انحرافی» روزه گرفتن باشد!
و در نهایت اینکه، شاید حکمت روزه یادآوری این نکته به ماست که « ما قوی تر از آنی هستیم که فکر می کنیم! »