فکر نکنم هیچ وقت روز آشنایی با شبکه های اجتماعی از یادم برود. عصر یک روز نسبتا عادی بود و من بعد از اتمام کلاسهایم، در سایت کامپیوتر دانشکده نشسته و غرق خواندن مطالب مختلف در سایت های خبری بودم. بعد از دقایقی، دوستم – که کنار دستم نشسته بود – با تعجب و در جواب من که پرسیدم فیسبوک دیگه چیه! گفت : ” یعنی فیسبوک نداری!؟” و من واقعا حس کردم چیز مهمی هست که باید داشته باشم و ندارم!
بعد از چند دقیقه که صرف آشنایی کلی من با شبکه های اجتماعی شد، من و دوستم – که حالا پشت یک سیستم نشسته بودیم – به سایت فیسبوک رفتیم. جمله ای که در صفحه آغازین فیسبوک نوشته شده بود، جالب و کاملا انگیزه بخش بود:
” فیسبوک کمک می کند تا با دوستان و آشنایانتان در ارتباط باشید … استفاده از آن رایگان است و رایگان باقی خواهد ماند … “
هر چند دو ادعای متن فوق – که بولد هم شده اند – غلط نیستند، اما شاید اگر از زاویه ای متفاوت به مسئله نگاه کنیم، چندان درست هم نباشند!
بله، میتوانیم با کسانی که حتی یکبار ملاقات کرده ایم (یا نکردیم!) در ارتباط باشیم، اما – مطلبی که بعد از دیدن تیتر کتاب “کم عمق ها” بیشتر در نظرم تداعی شد این بود که – آیا می شود ارتباطی چنین سطحی را اساسا نوعی ارتباط نامید؟ یا حتی ممکن است این ارتباط کم عمق و سطحی، سایر ارتباطات واقعی و عمیق ما را هم تحت الشعاع قرار دهد و به عبارتی، استاندارد ما از “در ارتباط بودن” را تغییر دهد؟
نمی دانم چه پاسخ هایی به ذهن شما میرسد. من برای پاسخ به سوال اول و بررسی عمق ارتباط، به شعار خود شبکه های اجتماعی رجوع می کنم. از لحاظ ریاضی هم، وقتی لحظات زندگی برای هر یک از ما ثابت بوده و می خواهیم به جای ۵ دوست، ۵۰ یا حتی ۵۰۰ دوست داشته باشیم، سهم زمان ما برای هر یک از آنها تا یک درصد سهم قبل کاهش می یابد. پیداست که از عمق به سطح آمده ایم. حالا، تعداد دوستانی که ما را به نام کوچک هم می شناسند سه رقمی شده، اما این دوستان کیلویی (به تعبیر اینستاگرام که تعداد فالور را با کیلو تعیین می کند!) تا چه حد ما را آنطور که واقعا هستیم می شناسند؟ (یا شاید تعبیر اینستاگرام باز هم جالب توجه باشد، آنجا که تعبیر دنبال کردن و فالوور و فالواینگ را مطرح می کند، نه دوست!)
ممکن است بگویید که : من هم دوستان حقیقی خودم را هم دارم و هم دوستانی مجازی را (که طبیعتا هر چند کیلو بیشتر باشند، چون ضرری ندارد، بهتر است!)… بیایید دقیق تر نگاه کنیم؛ شاید شما هم از این خاطرات داشته باشید: با دوست خود قرار می گذارید تا با هم بیرون رفته و آب و هوایی عوض کنید، اما او دائما در اسمارت فون خود زندگی می کند! گاهی می خندد، گاهی ناراحت می شود و گاهی عصبانی! (به فاصله چند ثانیه) و وقتی با خود حساب می کنید، در دو ساعتی که کنار هم بودید، بیشتر از چند دقیقه حواسش واقعا به شما نبوده… حالا چطور؟ هنوز هم فکر می کنید دنیای مجازی تاثیر زیادی بر دنیا و روابط حقیقی مان ندارد!؟
اما چه کنیم؟ آیا باید شبکه های اجتماعی را از زندگی مان حذف کنیم؟
هرچند احتمالا این سوال – که مدتی است ذهن مرا مشغول کرده و شاید حالا ذهن شما را هم به تکاپو انداخته باشد – پاسخ خیلی مشخص و دقیقی نداشته باشد و هر چند فکر می کنم احتمالا پاسخ این سوال برای افراد مختلف متفاوت است، واقعیت این است که بسیاری از ما با حذف شبکه های اجتماعی از زندگی روزمره مان، چیز خاصی از دست نمی دهیم!
اما پاسخ متعادل تر، این است که شبکه های اجتماعی خیلی هم بد نیستند! ما در شبکه های اجتماعی به حداقل خبری از دوسنتانمان می رسیم و می توانیم دقایقی را تفریح کنیم. نکته اینجاست که باید حواسمان باشد فضای مجازی در راستای تسخیر دنیای حقیقی ما عمل نکند!
پی نوشت ۱٫ اگر دوست دارید درباره شبکه های اجتماعی و تاثیر آن بر زندگی بیشتر بدانید، احتمالا از خواندن روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی لذت خواهید برد.
پی نوشت ۲٫ یک ایده خوب برای رفع اعتیاد به شبکه های اجتماعی (که من هم از آن استفاده کردم)، سم زدایی از شبکه های اجتماعی یا Social Media Detox هست.