پی نوشت: این مطلب، خلاصه ای از آموخته های من با موضوع «تفکر سیستمی»، از درسی به همین نام در «سایت متمم» است.
اصل مطلب:
احتمالا برای شما هم پیش آمده که بعد از تصمیم گیری در حوزه ای خاص، از دیدن «پیامدهای تصمیم» خود ناراحت – یا حتی شوکه – شده باشید. در این مواقع، با خود فکر می کنیم که چرا هنگام تصمیمگیری، همه جانبه به مسئله نگاه نکرده، عواقب بعدی تصمیم خود را نسنجیده و برای پیامد های آن برنامهریزی نکردهایم؟
از طرفی، به نظر می رسد این نوع اشتباهات برای کسب و کارها گرانتر هم تمام میشود: از دست رفتن فرصت همکاری با یک فرد، نابودی بازاری خاص یا گروهی از مشتریان (به خاطر سوء برداشت از یک پیام)، خراب شدن رابطه بلندمدت با یک شریک تجاری مهم – بخاطر منافعی کوچک و کوتاه مدت – و … .
«تفکر سیستمی» چیست؟ اصلا چرا باید چیزی درباره آن بدانم!؟
احتمالا شما هم با شنیدن اصطلاح «تفکر سیستمی»، به یاد «سیستم» میافتید. سیستم برای ما لغتی ناآشنا نیست؛ احتمالا در طی روز بارها آن را میشنویم: سیستم های کامپیوتری، سیستم قفل مرکزی خودرو، سیستم آموزشی دانشگاه، سیستم ایمنی بدن انسان، سیستم اقتصادی (یا بانکی) کشور و … .
همچنین، سیستم ها انواع متنوعی از سیستم های ساده مکانیکی (مثل ماشین لباسشویی، خودرو، …) تا سیستم های پیچیده انسانی (مثل هر شرکت یا سازمان) را شامل میشوند.
در «تفکر سیستمی»، سعی میکنیم در هر موضوع، مسئله یا مشکلِ نیازمند تحلیل، اجزاء تاثیر گذار و روابط آنها را با هم ببینیم. لذا، یکی از ایده های اصلی تفکر سیستمی، این است که برای تحلیل سیستم های اطراف خود، در بسیاری از موارد، مجاز به خرد کردن سیستم نیستیم. بدلیل اینکه این کار، «روابط بین اجزاء» را نادیده میگیرد و درنتیجه درباره سیستم هایی که روابط بین اجزاء مهم هستند، با تقسیم سیستم به اجزاء، به تحلیلهای نادرست (و گاها متناقض) میرسیم. به عبارت دیگر، در تفکر سیستمی، تلاش میکنیم در تحلیلهای خود، هم اجزاء و هم روابط بین آنها را ببینیم؛ تا جامعنگرتر باشیم.
بیایید با چند مثال از عدم رعایت تفکر سیستمی، بحث را ادامه دهیم:
مثال ۱- شرکت «سیب گستران هگمتانه غرب» (!) با افت جدی فروش در ماههای اخیر روبرو شده و علاوه بر محدودیت در فضای انبار، نقدینگی شرکت نیز به شدت کاهش یافته است. یکی از اعضای شرکت، پیشنهاد میدهد که برای تامین نقدینگی و خالی کردن انبارها، برنامهای تحت عنوان «فروش فوق العاده» ترتیب دهند و کالا ها را با تخفیف ۱۰ درصدی بفروشند. مدیریت (که چاره دیگری به ذهنش نمیرسد) با اجرای این پیشنهاد – برای مدت یک ماه – موافقت میکند. با اجرای این طرح، مشکل (در ظاهر) حلشده: فروش نسبتا خوب است و نقدینگی مورد نیاز – که چالش اصلی شرکت بود – تامین شده است… تا اینکه با پایان زمان فروش فوق العاده، فروش نیز کاملا متوقف میشود…
مثال ۲- زلزله سال ۸۲ در بم (که از وقایع دلخراش سال های اخیر بود)، باعث نابودی بخش بزرگی از زندگی مردم منطقه شده بود. دولت برای سبک تر کردن بار این مشکل، طرحی را تصویب و اجرایی کرد که به موجب آن، مشترکان خانگی از پرداخت آب بها معاف شدند. تا اینجای کار همه چیز خوب است: مشکلی پیش آمده و دولت (با خیرخواهی) میخواهد برای کمک در حل مشکل، بخشی از هزینهها را متقبل شود. اما مدتی بعد، با ایجاد بحران آب در منطقه، مشخص میشود عده ای از آب آشامیدنی برای آبیاری محصولات کشاورزی استفاده می کنند…
مثال ۳-
طبیعتا، بعد از مدتی، تامین کننده دیگر قادر به کاهش هزینهها نیست. از طرفی، در شرق آسیا، شرایط تولید آسان تر و ارزان تر از امریکاست و این یعنی فرصتی جذاب برای کاهش قیمتها. در نتیجه، تولید به تدریج به بقیه کشور ها (بویژه چین) منتقل می شود که ادامه این روند، تعطیلی برخی از کارخانه ها و بیکاری پرسنل آنها را با خود به همراه دارد.
به تعبیر جالب چارلز فیشمن در کتاب «داستان وال-مارت»، در برخی مناطق امریکا، افرادی که با خرید خانوادههای خودشان از وال-مارت (که باعث رشد بیشتر آن فروشگاه، انتقال فرصت های شغلی به کشورهای دیگر و تعطیلی کارخانه ها شد) بیکار شده بودند، با حقوق و جایگاه شغلی به مراتب کمتر و پایینتر، در شعبه ای از فروشگاه در نزدیک همان کارخانه، مشغول به کار شدند!
( شاید شما هم با مرور این داستان،به یاد داستان قاچاق کالا در کشور خودمان افتاده باشید. مخصوصا این روزها که موضوع تعطیلی «شرکت ارج»، نقل محافل است. راستی، ما که امروز از زمین گیر شدن «ارج» ایرانی ناراحتیم، چرا با همان جدیت سابق، کالای قاچاق خارجی را خریداری میکنیم؟
هر چند پاسخ به این سوال از سواد نویسنده خارج است، اما احتمالا تحلیلی که تلاش کند سیستمی به قضیه نگاه کند، میتواند پاسخی مناسب به این سوال بدهد.)
«تفکر سیستمی» در عمل
تا اینجا، گفتیم که تفکر سیستمی به معنای جامع نگری است و اینکه بسیاری از مسائل را نمی توانیم با خرد کردن به مسائل کوچک تر حل کنیم.
حال، در این قسمت (و در پاسخ به این سوال که: تفکر سیستمی چگونه باعث خواهد شد مسائل را بهتر درک کنیم؟) برخی از اصولی را که تفکر سیستمی برای افزایش عمق نگرش و تحلیل از آنها بهره میبرد، با هم مرور میکنیم:
* توجه به روند ها (Trend/Pattern) :
شاید یکی از مهمترین ویژگیهای تحلیل و نگرش سطحی، تمرکز بیش از حد بر رویداد (event) ها باشد: جنگ، صلح، توافق هسته ای، افزایش قیمت دلار و مثال هایی از این دست، همگی رویداد هایی هستند که در ادامهی روندی خاص به وقوع پیوسته اند. هر چند بعضی رویداد ها بطور متناوب تکرار می شوند (مثل افزایش قیمت دلار در اواخر سال میلادی) و برخی اینطور نیستند (مثل انقلاب خودمان – در سال ۵۸)، اما در هر دو صورت، با دیدن روند ها بهتر میتوانیم سیستم را درک کرده، رویداد های آینده را پیش بینی کنیم و در شرایط مختلف، تصمیمهای درستی بگیریم.
* تلاش برای افزایش افق تحلیل:
تاکید تفکر سیستمی، بر این است که سعی کنیم افق تحلیل (scope) خود را، از دو جهت، وسیعتر کنیم: یکی؛ دیدن تاثیر تصمیم گرفته شده بر بخشهای دیگر سیستم (مثلا اینکه افزایش نامتعارف حقوق کارکنان در یکی از بخشهای سازمان، چه تاثیری بر عملکرد سایر بخشها خواهد داشت؟).
و دومی؛ بیشتر کردن افق زمانی تحلیل مسئله و تلاش برای دیدن تاثیرات بعدی تصمیم بر مجموعه – و نه فقط تاثیر اولیه آن؛ (مثل آب بهای مجانی برای ساکنان بم – مثال۲ در بالا).
* دقت در تفاوت بین «رابطه هم بستگی» با «رابطه علت و معلولی»:
گاهی با تفکری از جنس خردکردن مسائل به مسائل کوچکتر (که در ابتدای متن به عنوان مصداقی از تفکر غیرسیستمی ذکر شد)، روابط بین پدیدهها را نیز به سادهترین حالت – یعنی رابطه علت و معلولی (causation) – تغییر میدهیم، که میتواند باعث تحلیل های اشتباه شود.
به عنوان یک نکته کلی، باید به خاطر داشته باشیم که از نتایج تحقیقات میدانی، داده های آماری بدست میآیند و داده های آماری، نشان دهنده وجود رابطه هم بستگی (correlation) بین دو متغییر هستند و نه رابطه علت و معلولی.
به عنوان مثال، فرض کنید در تحقیقی، میخواهیم پارامترهایی را درباره میزان ریسک جراحت بدنی در شغل های مختلف بررسی کنیم و یکی از پارامترهای مورد مطالعه، درباره تلفن همراه افراد است.
* تلاش برای یافتن مجموعه ای از دلایل – نه صرفا یک دلیل
اگر به مسائل و مشکلات پیرامون خود بیشتر دقت کنیم، به این نتیجه میرسیم که تعداد قابل توجهی از آنها، ناشی از چند عامل در هم تنیده بوده و صرفا به یک دلیل خاص ایجاد نشدهاند. در واقع، مشکلات در سیستمها (به دلیل روابط پیچیده اعضای سیستم با هم) هر کدام از چند عامل تاثیر گرفته و بر چند مشکل یا مسئله دیگر نیز، تاثیر میگذارند.
بر این اساس و به بیان راسل اکاف (از بنیانگذاران تفکر سیستمی)، جملاتی نظیر «دلیل اصلی مشکلات کشور ما … است» (صرف نظر از کلمهای که در جای خالی مینویسیم) نمایانگر تحلیلی سطحی است، تا نگرشی عمیق و سیستمی.
پینوشت۱. همانطور که میدانیم، رسیدن به هر دستاورد یا مزیتی، مستلزم صرف هزینه برای آن است.
هزینه ای که برای رسیدن به منافع تفکر سیستمی باید بپردازیم، «کُند شدن روند پیشرفت» (در ابتدای مسیر)، به امید پیشرفتی بزرگتر و پایدارتر (در ادامه مسیر زندگی) است.
پینوشت۲. امیدوارم (و توصیه میکنم)، این نوشته پلی باشد برای اینکه خواننده این متن، انگیزه گرفته و مبحث شیرین و کاربردی تفکر سیستمی را در متمم (= محل توسعه مهارتهای من) بخواند.
پی نوشت۳٫ اگر مجبور باشم تنها یک جمله از تفکر سیستمی را به خاطر بسپارم، این جملهی ساده از معلم عزیزم، محمدرضا شعبانعلی، انتخاب من خواهد بود: (راستی، شما هم دوست دارید آن را – به عنوان یادگاری! – به خاطر بسپارید؟):
2 دیدگاه
معصومه شیخ مرادی · بهمن ۱۲, ۱۳۹۵ در ۲:۱۰ بعد از ظهر
سلام محمدرضا
این خلاصه تفکر سیستمی خیلی خوب بود واقعا میشه گفت یه کلاس جامع در مورد تفکر سیستمی برا من که تازه این درس رو تمام کردم و نیاز داشتم به خوندن خلاصه ای از اون خیلی مفید بود و کلی ایده بهم داد که چجوری درسارو یاد بگیرم.
محمدرضا زمانی · بهمن ۱۳, ۱۳۹۵ در ۱:۴۷ بعد از ظهر
سلام
خوشحالم که دوست داشتی معصومه. به نظرم تفکر سیستمی درسیه که به تدریج تو ذهن آدم جای خودشو پیدا میکنه و زمان بر هست. امیدوارم وقت داشته باشیم هر از چند کاهی برگردیم و مروری به مفاهیم داشته باشیم تا کم کم مفاهیم در رفتارها و انتخابهامون هم تاثیر بذارن.
مرسی که نظرت رو نوشتی ؛)
دیدگاهها بسته است.