چند روز پیش و وقتی برای رسیدن به کار بانکی‌ام عجله‌ داشتم، در کنار خیابان صدایی را شنیدم. انگار صدا از بلندگویی بود که داشت یکی از سرودهای انقلابی را می‌خواند.

حین راه رفتن کمی اطراف را نگاه کردم و سعی کردم بفهمم صدا از کجا می‌آید. اما متوجه نشدم. همه چیز عادی بود. مغازه‌ها. رهگذران. دست فروش‌ها. فقط صدا عجیب بود و تازگی داشت.

هر چند برایم کمی غریب بود، اما چون دیر بود و می‌ترسیدم درب بانک را ببندند، سریع رد شدم تا به کارم برسم.

وقتی کارم تمام شد، در مسیر برگشت دیدم در داخل وسایل هایی که یکی از دستفروش‌ها روی زمین بساط کرده، یک رادیوی باطری‌ای قدیمی هم هست که صدایش را تا انتها باز کرده و رادیو هم – با توجه به دهه فجر – دارد سرودهای انقلابی پخش می‌کند.

با خودم فکر کردم که چه ایده‌ی جالبی. همین یک تغییر ساده، روزانه توجه عده‌ی زیادی از رهگذران را به خودش جلب می‌کند. افرادی که در حالت عادی اصلا علاقه‌ای به دیدن وسایل آن دستفروش ندارند و به طور ناخودآگاه، آن اطلاعات را در ورودی ذهن شان فیلتر می‌کنند و نمی‌بینند.

شاید دقت کرده باشید که بعضی وقت‌ها رعایت نکاتی از بازاریابی را در کف خیابان می‌بینیم که گاها بزرگترین کسب و کارها به آن بی توجه هستند.

مثال دم دست هم همین اصل «جلب توجه». که اگر چه یکی از اصول بدیهی تبلیغات است و همه آن را قبول دارند، اما برای دیدن آگهی های تلویزیونی تکراری، بیلبوردهایی که همه شبیه هم هستند و آگهی‌های روزنامه‌ای مشابه هم، تلاش زیادی لازم نیست.

نکته‌ی دیگری که این رویداد به من یادآوری کرد، این بود که گستره‌ی وسیعی از اقدامات بسیار موثر بازاریابی، کاملا خلاقانه بوده و هستند و لزوما هزینه‌ی مادی زیادی ندارند. هر چند برخی کسب و کارها، بازدهی راه حل ها را با میزان شکیل بودن و پرستیژ ،و به عبارتی در حرف و تعریف اطرافیان می‌سنجند – و نه در بازدهی عملی آن‌ها.

نکته‌ی آخر اینکه فکر می‌کنم میزان تاثیر گذاری کمپین‌ها و اقدامات محیطی، شاید ده ها برابر تبلیغات بیلبوردی و تلویزیونی باشد و تمرکز بر روش‌های خلاقانه‌ی محیطی، بتواند برای کسب و کارها سوددهی به مراتب بیشتری داشته باشد.


محمدرضا زمانی

سلام. محمدرضا زمانی هستم، عضو گروه یاکوپ، علاقه مند به مباحث مربوط به مدیریت و توسعه کسب و کار. سعی می کنم نکات جدیدی رو که یاد میگیرم اینجا با شما به اشتراک بگذارم.